واکسن نزده
اینجا اومده بودیم خونه خاله زهرا روز خیلی خوبی بود ... کلی با داداش مهدی و داداش مرتضی بازی کردیم داداش مرتضی منو خیلی دوس داره! الانم که اینجوری نشستم از دسته گلای اونه... بابا من گناه دارما... امروز درست دومین ماه گرد من بود... مبارکه.... بوس بوس ...مبارکه.... این یعنی اینکه باید میرفتم یه جایی که مامان بیشتر از من اظطراب داشت آخه من نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته خلاصه شال و کلاه کردیم و رفتیم من و مامان و خاله اونجا جای عجیبی بود... چند تا نی نی داشتن گریه میکردن منم میخواستم گریه کنم ولی.... چون کارت بهداشتم همراه مامان نبود گفتن باید برید شهر خودتون و همون بهداشت خودتون ما قبول نمیکینم ...
نویسنده :
مامان فهیمه
14:41